به قلم مرتضی سبحانی نیا

در پی رویارویی مستقیم و تاریخی اخیر، آتش‌بسی شکننده میان ایران و رژیم صهیونیستی برقرار شده است که نیازمند تحلیلی عمیق و به دور از هیجانات صرف است. آیا این آتش‌بس، چنانکه برخی می‌پندارند، صرفاً فرصتی برای بازسازی دشمن است، یا خود بخشی از یک پیروزی راهبردی بزرگتر محسوب می‌شود؟ با آنکه این وقفه، بی‌شک به دشمن فرصت تنفس می‌دهد، اما بررسی دقیق شرایط میدانی و راهبردی نشان می‌دهد که پذیرش آن از سوی طرفین، محصول مستقیم اقتدار ایران و استیصال دشمن در برابر معادله جدیدی است که فرزندان این مرز و بوم تعریف کردند.

شکی نیست که در طول این تقابل، جمهوری اسلامی ایران با یک عملیات ترکیبی، پیچیده و بی‌سابقه، اسرائیل را تا لبه پرتگاه کشاند. اقتصاد وابسته به امنیتِ این رژیم به کما رفت و شرایط امنیتی در سرتاسر سرزمین‌های اشغالی به نفس‌های آخر افتاد. برای اولین بار در تاریخ ۷۰ و چند ساله این رژیم جعلی، سیستم‌های پدافندی چندلایه و پرهزینه‌اش، از گنبد آهنین گرفته تا فلاخن داوود، در برابر حجم انبوه و تاکتیک‌های هوشمندانه موشک‌ها و پهپادهای ایرانی دچار استیصال و “اورلود” (اضافه‌بار) استراتژیک شد. اگرچه بخشی از پرتابه‌ها رهگیری شد، اما اصل شکست‌ناپذیری پدافند اسرائیل فروریخت و آسمان این رژیم زیر ضربات دقیق و کوبنده قرار گرفت. این همان حقیقتی است که دشمن را به بازنگری در کل دکترین امنیتی خود وادار کرده است.

ایران با به کارگیری یک استراتژی هوشمندانه مبتنی بر جنگ فرسایشی، موفق شد برای نزدیک به دو هفته، چرخه عادی زندگی و اقتصاد رژیم صهیونیستی را فلج کند. این تعطیلی فراگیر، که در تاریخ این رژیم بی‌سابقه بود، نشان داد که ادامه درگیری می‌توانست به فروپاشی کامل آن منجر شود. در چنین شرایطی بود که ایالات متحده آمریکا، با درک “حماقت استراتژیک” متحد خود و هراس از سرریز بحران به اقتصاد جهانی و جهش قیمت نفت به بالای ۱۰۰ دلار، با تمام توان وارد میدان شد. توییت‌های عصبی دونالد ترامپ نیز گویای نگرانی عمیق هیئت حاکمه آمریکا از هم‌گرایی راهبردی ایران و نیروهای مقاومت در منطقه، به ویژه انصارالله یمن بود؛ هم‌گرایی که پتانسیل زمین‌گیر کردن شریان‌های انرژی و اقتصاد دنیا را به اثبات رساند.

در این نقطه، پرسش کلیدی این است: چرا ایران با وجود دست بالا، آتش‌بس را پذیرفت؟ پاسخ در درک تفاوت میان پیروزی تاکتیکی و پیروزی راهبردی نهفته است. ایران به اهداف اصلی خود رسیده بود: تثبیت معادله بازدارندگی، درهم شکستن هیمنه امنیتی اسرائیل و اثبات توانایی وارد کردن ضربات دردناک. ادامه جنگ می‌توانست هزینه‌های غیرقابل پیش‌بینی برای زیرساخت‌های کشور در پی داشته باشد. بنابراین، پذیرش آتش‌بس پس از رسیدن به اهداف تعیین‌شده، یک تصمیم تاکتیکی هوشمندانه برای جلوگیری از افتادن در تله یک جنگ فرسایشی تمام‌عیار و حفظ دستاوردهای راهبردی به دست آمده بود. این ایران بود که زمان و شرایط توقف درگیری را به جامعه جهانی و دشمن مضطرب دیکته کرد.

با این همه، نباید از اصل ماجرا غافل شد. آتش‌بسی که البته اسرائیل بارها آن را نقض کرده، در تحلیل نهایی جز فرصتی برای دشمن زخم‌خورده نیست. این وقفه به رژیم صهیونیستی اجازه می‌دهد تا با کمک حامیانش نفسی تازه کند. بازسازی و تقویت سیستم پدافندی از کار افتاده، تأمین مهمات و تجهیزات پیشرفته‌تر، تحلیل دقیق اطلاعات جمع‌آوری شده از پروازهای شناسایی بر فراز آسمان ایران برای آمایش سرزمینی دقیق و بهره‌برداری در دور بعدی احتمالی درگیری‌ها، و سازماندهی مجدد نیروهای مزدور داخلی، از مهم‌ترین محورهایی است که دشمن صهیونیستی در سایه این آتش‌بس به دنبال آن خواهد بود.

بنابراین، ضمن ارج نهادن به شجاعت و درایت نیروهای مسلح و اقتدار بی‌نظیر به نمایش درآمده، باید با هوشیاری کامل تحرکات دشمن را زیر نظر داشت. آتش‌بس کنونی، یک نقطه پایان نیست، بلکه یک ویرگول در میانه نبردی طولانی است که ایران قواعد آن را تغییر داده است. دشمن در حال بازسازی خود برای ضربه‌ای دقیق‌تر است و این وظیفه ماست که با رصد کامل و آمادگی همه‌جانبه، این فرصت بازآرایی را از او سلب کرده و بر دستاوردهای راهبردی خود برای مرحله بعدی مقابله بیفزاییم.

دسته‌ها: تحریریه , سیاسی , یادداشت
برچسب‌ها: