به قلم: مرتضی سبحانینیا
در این غبار تاریخ، مردانی هستند که نه فقط در زمان خویش، که در تمام قرون، جاریاند. و اگر چشم دل بگشایی، خواهی دید که همچون خورشید بر افق جانها میتابند و زمین، به نور حضورشان، از سیاهی خلاصی مییابد. امام رضا علیهالسلام از آن سلالهی نوری است که با هجرت خویش، نهفقط جغرافیای ایران، که تاریخ شیعه را معنا کرد.
خراسان، این سرزمین بلندمرز و مهآلود، پیش از آنکه خاک وطن باشد، آستانهی قدس رضوی شد. این خاک، با قدوم مبارک او، از درون متحول شد و بر پیشانی تاریخ ایران، نقشی زد که تا ابد محو نخواهد شد. آنروز که مأمون عباسی، او را به نیرنگ دعوت کرد و از مدینه تا مرو، غبار غربت بر گامهایش نشست، تاریخ در حال زایش بود؛ زایش ایران اسلامی، نه فقط در نقشهی زمین، که در دلها.
او نه به رضایت دل خویش، که به رضایت پروردگار هجرت کرد. و این هجرت، هجرت حسینگونه بود، با این تفاوت که در کربلا، خون جوشید، و در طوس، غربت. در یکی، شمشیر دشمن بر جان نشست، و در دیگری، زهر نفاق بر روح.
امام رضا علیهالسلام در خراسان، شاه نشد؛ شاهی را خفی کرد. تاج را نپذیرفت، که گدا بود در برابر سلطنت حق. اما از آنروز تا امروز، نام او با «شاه خراسان» درآمیخته است؛ نه آنگونه که سلاطین خاکنشینند، بلکه چنانکه سلاطین دلاند. او «مالک ایران اسلامی» است، نه به حکم تیغ، بلکه به حکم عشق.
از طوس تا نجف، از مشهد تا قاهره، از قم تا دمشق، هر جا که دل شیعه میتپد، طنین نام رضاست. نامی که بر لبها جاریست و در دلها جاودانه. اگر حسن، مظلوم مدینه بود و حسین، فریاد کربلا؛ رضا، غربت متجسد بود در قامت امامی که تن به ولایتعهدی نداد، اما ولایت دلها را بر دوش کشید.
جهان اسلام، اعم از شیعه و سنی، هرگاه از حکمت و علم و وقار و وارستگی سخن گفتهاند، نام او را به اجلال یاد کردهاند. مجالس مناظرهاش، تبلور عقل شیعی بود در برابر انکار. و آنهنگام که با زبان منطق، خصم را در تنگنا مینهاد، هنوز شمشیر نکشیده بود، اما پیروز میدان بود.
شیعه، امام رضا را نه فقط به امامت، که به مهربانیاش دوست دارد. به آن لبخند آرام، به آن پذیرایی از زائران، به آن صبوری در برابر جفای مأمون، و به آن مظلومیتی که در تنهایی طوس به خاک نشست. اینک قرنها گذشته، اما هنوز هرکه طوس را میبیند، دلش به سمت گنبد طلا کشیده میشود، و آسمان مشهد، همچنان لبریز از صداهایی است که نجوا میکنند: “السلام علیک یا علی بن موسی الرضا، ایها الامام الرئوف”.
او پایتخت معنوی ایران را بنا نهاد، نه با قصر و بارگاه، بلکه با حرمت و کرامت. و امروز، که ایران از هر سو در معرض توفانهاست، خراسان، مأمن دلهاست. از هر کوی و برزن، زائرانی به شوق راهیاند. و هر که دلش شکسته، مأوایش همان صحن قدیمیست. اگر ایران، پیکری زنده است، بیشک روحش، رضاست.
بگذار از زبان تاریخ بگوییم: او، نه فقط امام هشتم، که هشتمین افق از آسمان ولایت است. و این خاک، به برکت قدومش، زمینگیر ظلم نخواهد شد. ایران، تا رضا را دارد، بیپشتوانه نیست.
او روح ایران بود، هست، و خواهد بود.
دیدگاهها