• به قلم مرتضی سبحانی نیا

در تاریخ هر ملتی، لحظاتی از اوج و فرود، افتخار و شرمساری ثبت شده است. اما شاید هیچ دورانی به اندازه امروز، شاهد چنین نمایش آشکاری از ذلت خودخواسته و حقارت در میان بخشی از یک امت نبوده است. پدیده شوم و مضحک «میگا» (MIGA)، که توسط عده‌ای ساده‌لوح یا خائن تبلیغ می‌شود، فراتر از یک شعار سیاسی است؛ این یک سند تاریخی از مرگ غیرت ملی و گدایی شکوه از دشمنی است که جز ویرانی ایران را نمی‌خواهد.

برای فهم عمق این فاجعه، نیازی به تحلیل‌های پیچیده سیاسی نیست. کافی است به گنجینه تاریخ خود رجوع کنیم. حکیم قاآنی، شاعر بلندآوازه ایرانی، ماجرای خیانت «جانوسیار» و «ماهیار»، دو سردار هخامنشی را به زیبایی به نظم کشیده است. آن دو، در هنگامه حمله اسکندر مقدونی به ایران، به ملت و پادشاه خود، داریوش سوم، خیانت کردند و دل در گرو دشمن بستند. قاآنی این ناجوانمردی را چنین وصف می‌کند:

رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن ناجوانمردی است چون جانوسیار و ماهیار یار دارا بودن و دل با سکندر داشتن

این جماعتِ «میگا» پرست، مصداق اتمّ و اکمل همین بیت هستند. «یار دارا بودن»، یعنی ایرانی بودن، در این آب و خاک زیستن و از هویت آن دم زدن؛ و «دل با سکندر داشتن»، یعنی چشم امید به ترامپ و دشمنی دوختن که آشکارا کمر به نابودی همین هویت بسته است.

اما تاریخ، درس آموزنده‌تری نیز دارد. اسکندر مقدونی، پس از آنکه به لطف خیانت جانوسیار و ماهیار بر سپاه ایران پیروز شد، هر دو سردار خائن را به دار آویخت. چرا؟ زیرا به زیرکی دریافته بود کسی که به مام میهن خود خیانت می‌کند، هرگز قابل اعتماد نخواهد بود. خائن، حتی در چشم دشمنی که از خیانتش سود برده، موجودی پست و غیرقابل اطمینان است.

حالا این سکندر دوران، این دشمن متخاصم که حامیان #MIGA به او دخیل بسته‌اند، کیست؟ او همان کسی است که حق مسلم و جهانی ملت ایران در دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای را برنتافت و با تمام توان برای ویرانی آن کوشید. او همان کسی است که با تحریم‌های بی‌سابقه، نه تنها اقتصاد، که جان مردم عادی و بیماران را هدف گرفت و مسبب کشتار خاموش بسیاری شد. او همان کسی است که با وقاحت تمام، دستور ترور دانشمندان و قهرمانان ملی ما را صادر کرد و به آن بالید.

چه ذلتی بالاتر از این؟ چه حقارتی عظیم‌تر از اینکه عده‌ای از این امت، چشم بر تمام این جنایات ببندند و برای بازگشت «شکوه» ایران، دست به دامان چنین دشمنی شوند؟ این دیگر ساده‌لوحی نیست، این عبور از مرزهای خیانت و رسیدن به حضیض ذلت است.

این احمق‌ها چقدر حقیرند که برخلاف تمام منطق‌های انسانی و وطنی، چشم به دشمنی دارند که تنها یک ایران ویران، تسلیم‌شده و بی‌هویت را «باشکوه» می‌داند. تاریخ به ما آموخته است که سرنوشت ماهیارها و جانوسیارها، همواره چوبه دار است؛ چه چوبه دار واقعی به دست اسکندر، و چه چوبه دار ابدیِ رسوایی و شرم در حافظه یک ملت. شکوه ایران، از غیرت و همت فرزندانش برمی‌خیزد، نه از رحم و پناه دادن دشمنانش.

دسته‌ها: پرونده , تحریریه , سیاسی , یادداشت
برچسب‌ها: