یک گفتگوی رویایی با روح الله موسوی خمینی
هدیه ای صمیمانه به دانشجویان گرامی درس وصیت امام
این هدیه کوچک، به شما دانشجویان عزیز و صمیمی درس وصیت امام است؛ شمایی که همیشه با نگاهی عمیق و پرسشگر، دنبال فهم ریشهها و آرمانها بودید و حضورتان، کلاس ما را زنده و پویا نگه میداشت. تلاشتان برای درک این میراث بزرگ، برایم بسیار ارزشمند است.
این نوشتار، که حاصل ساعتها فکر و تلاش من است، دعوتی دوباره است به خواندن وصیتنامه؛ اما این بار نه فقط به چشم یک متن تاریخی، بلکه به عنوان یک راهنما و حتی صدایی معترض. این متن، دیالوگی ذهنی است که سعی کرده با زبان نسل امروز شما، لایههای پنهان وصیتنامه را آشکار کند و نشان دهد چطور میتوان از دل کلمات دیروز، پاسخ دغدغههای امروز را پیدا کرد.
در این گفتگو، تلاش کردهام به بسیاری از سوالاتی که شاید در ذهن شما هم هست – درباره عدالت، آزادی، ناکارآمدیها و فاصله بین آرمان و واقعیت – به شکلی عمیق پاسخ دهم. هدفم این بوده که نشان دهم وصیتنامه، فقط برای نسل سال ۵۷ نیست. این سند، اتفاقاً خودش یک راهبرد برای حل مشکلات و حتی سندی اعتراضی علیه هرگونه انحراف و اشتباه است. این گفتوگو به روشنی نشان میدهد که آقای خمینی، هیچ وقت کنار مشکلات و فساد نایستاده، بلکه خود پیشگام اعتراض و اصلاح بوده است.
این تلاش کوچک، که به قلم بنده، مرتضی سبحانینیا، درآمده، فقط برای تعداد محدودی از دانشجویان عزیزم ارسال شده است. شما جزو معدود نفراتی هستید که این متن را پیش از نهایی شدن میخوانید. نظرات و دیدگاههای شما برایم فوقالعاده مهم است و بیصبرانه منتظر شنیدنش هستم.
امیدوارم این نوشتار برایتان مفید و دلنشین باشد و بتواند دریچهای جدید به فهم این میراث گرانبها بگشاید. همیشه به یاد داشته باشید که فهم عمیق تاریخ، کلید ساختن آیندهای بهتر است.
با آرزوی درخشش روزافزون برای شما، دانشجویان عزیز و آیندهساز این سرزمین.
آغاز : رویای یک جوان از نسل Z در پیچوخمهای زمان
آوا، دختری بیست و چند ساله از نسل Z، در دنیایی پر از سرعت و اطلاعات غرق بود. چشمانش، هر روز، در صفحات مجازی و اخبار لحظهای، به دنبال پاسخی برای سوالات بیشمارش میگشت؛ سوالاتی درباره جامعهای که در آن زندگی میکرد، درباره انقلابی که میراثش را به دوش میکشید، و درباره آیندهای که گاه مبهم و گاه پر از تناقض به نظر میرسید. او انقلاب اسلامی را نه در خاطرات پدربزرگش، که در لابهلای اخبار و تحلیلهای متفاوت، و در واقعیتهای عینی جامعهاش میدید. گاهی به افتخارات آن میبالید و گاهی از تناقضاتش رنج میبرد. او به دنبال شفافیت، عدالت و آزادی بود؛ مفاهیمی که در دنیای او، هر روز تعاریف جدیدی پیدا میکردند.
شبی، پس از ساعتها گشتوگذار در فضای مجازی و خواندن نظرات متضاد درباره تاریخ معاصر ایران، آوا با ذهنی آشفته به خواب رفت. در عالم رؤیا، خود را در فضایی دید که گویی زمان در آن از حرکت ایستاده بود. نه صدای نوتیفیکیشن گوشی میآمد، نه هیاهوی شهر. آرامشی عمیق فضا را پر کرده بود. در گوشهای، مردی با سیمای آرام، محاسن سفید و نگاهی نافذ نشسته بود. او را میشناخت؛ تصویرش را بارها در کتابهای تاریخ و فیلمهای مستند دیده بود: روحالله موسوی خمینی.
آوا با تردید و کمی ترس نزدیک شد. در دلش غوغایی بود از سوالات بیشمار، از گلایههای پنهان، و از آرزوهایی که گاه دستنیافتنی به نظر میرسیدند. او نماینده نسلی بود که از نزدیک انقلاب را ندیده بود، اما نتایج آن را زندگی میکرد. نسلی که به دنبال “چرا”ها بود و از “باید”ها خسته.
آقای خمینی با لبخندی آرام و نگاهی مهربان، به آوا اشاره کردند که بنشیند. آوا با کمال ناباوری، روی زمین نشست. سکوت سنگینی فضا را پر کرده بود، سکوتی که آوا را به فکر فرو برد. آیا این واقعیت بود؟ آیا میتوانست هر آنچه در دل دارد بپرسد؟ بدون ترس از قضاوت، بدون نگرانی از عواقب؟
آقای خمینی با صدایی آرام و دلنشین، سکوت را شکستند: “دخترم، میدانم که در دلت پرسشهای بسیاری است. نسل شما، نسل آیندهساز این سرزمین است و حق دارد که بداند و بپرسد. من وصیتنامهای نوشتم که در آن، چکیده آرمانها و راهنمای این انقلاب است. بیا تا با هم آن را مرور کنیم و شاید پاسخ برخی از سوالاتت را در آن بیابی. این وصیتنامه، نه فقط برای دیروز، که برای امروز و فردای شما نیز نوشته شده است.”
آوا نفس عمیقی کشید. صدایش کمی میلرزید وقتی گفت: “این فرصتی است که هرگز تصورش را نمیکردم. اینجا، در این رؤیا، میتوانم هر آنچه در دل دارم بپرسم. بدون ترس، بدون سانسور.”
مصاحبه: تورق وصیتنامه از نگاه نسل Z
آوا: صدایش کمی لرزید وقتی گفت: “سلام بر شما، آقای خمینی. من آوا هستم، از نسلی که به ما میگویند نسل Z. ما در دنیایی متفاوت از دنیای شما بزرگ شدهایم. دنیای ما پر از اطلاعات است، اما گاهی همین اطلاعات متناقض، ما را سردرگم میکند. ما انقلاب شما را درک نکردیم، اما نتایج آن را زندگی میکنیم. سوالات زیادی داریم، از جمله اینکه آیا آرمانهای انقلاب هنوز زنده است؟ آیا این انقلاب، آزادیخواه بود؟ چرا برخی از وعدهها محقق نشد؟ و چرا امروز، با وجود همه افتخاراتی که گفته میشود، اینقدر احساس ناامیدی و فاصله میکنیم؟”
- نگاه آقای خمینی آرام بود، گویی اعماق وجود آوا را میخواند. “سلام بر تو دخترم. پرسشهای تو ارزشمند است. نسل شما، امانتدار این انقلاب است و باید با بصیرت و آگاهی، راه را ادامه دهد. وصیتنامه من، تلاشی بود برای ارائه راهی روشن و جلوگیری از انحراف. بیایید از همان ابتدا آغاز کنیم.”
۱. ریشه و هویت انقلاب: حدیث ثقلین و دغدغههای عدالت و آزادی
- “من وصیتنامهام را با حدیث شریف ثقلین آغاز کردم: ‘انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی؛ فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.’ این حدیث، اساس تفکر شیعی ماست و نشان میدهد که راه سعادت، تمسک به قرآن و اهل بیت است. هدف اصلی انقلاب نیز احیای همین اسلام ناب محمدی بود. اسلامی که نه به شرق وابسته بود و نه به غرب. این انقلاب، از ابتدا، هویتش را از این دو منبع الهی میگرفت. قرآن و اهل بیت، برای ما، نه فقط کتاب و اشخاصی در تاریخ، که راهنمای زندگی و عدالت و آزادی بودند. این دو، گنجینههایی هستند که اگر به آنها چنگ بزنید، هرگز گمراه نخواهید شد.”
آوا: آوا به فکر فرو رفت. در ذهن او، تصاویری از نابرابریهای اقتصادی، از زندگیهای لوکس برخی در کنار فقر فزاینده، و از محدودیتهای اجتماعی که گاه با آزادیهای فردی در تضاد به نظر میرسید، نقش بست. او به یاد اخبار حقوقهای نجومی و پروندههای فساد در سالهای اخیر افتاد. صدایش کمی تردید داشت وقتی پرسید: “خب، این مبانی دینی برای ما مهم است، آقای خمینی، اما گاهی در جامعه میبینیم که به نظر میرسد برخی رفتارها یا تصمیمگیریها، با روح عدالتخواهی و رحمت اسلامی که ما از قرآن و اهل بیت میشناسیم، فاصله دارد. مثلاً، وقتی از عدالت صحبت میشود، ما نابرابریهای اقتصادی را میبینیم؛ شکاف طبقاتی، حقوقهای نجومی در کنار فقر. وقتی از آزادی میگویید، گاهی احساس میکنیم محدودیتهایی وجود دارد که با آن آزادی که در ذهن ماست، متفاوت است؛ آزادیهای اجتماعی، پوشش، سبک زندگی. آیا این به معنای آن نیست که از این ‘ثقلین’ فاصله گرفتهایم؟ ما جوانان، گاهی در میان این تناقضات سردرگم میشویم و نمیدانیم کدام روایت را باور کنیم؛ روایت رسمی یا آنچه در واقعیت میبینیم.”
- آقای خمینی با تأمل و صدایی که گویی تاریخ را در خود داشت، پاسخ دادند: “دخترم، وصیتنامه من، راه را نشان میدهد. اگر در عمل، کسانی از این راه منحرف شدند، تقصیر راه نیست، تقصیر رهروان است. من در وصیتنامهام بارها تأکید کردم که ‘هرچه بر این دو (قرآن و عترت) گذشته است، بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است.’ این به معنای آن است که اگر در جامعهای، قرآن و اهل بیت مهجور شوند، آن جامعه دچار ستم و انحراف خواهد شد. به یاد بیاورید که چگونه در طول تاریخ، هرگاه از اهل بیت فاصله گرفتیم، دچار ظلم و جور شدیم. مثلاً، در دوران بنیامیه و بنیعباس، که با وجود ادعای خلافت اسلامی، از مسیر عدالت و رحمت الهی منحرف شدند و مردم را به بردگی کشیدند. این انحرافات، بارها در تاریخ اسلام تکرار شده است. وظیفه شما و نسلهای آینده، بازگرداندن جامعه به این اصول اصیل است. وصیتنامه، فریادی است برای بازگشت به این ریشهها. اگر امروز نابرابری هست، اگر آزادیها محدود شده، اینها نشانهی انحراف از آن مسیر اصلی است که در قرآن و سیره اهل بیت ترسیم شده است. اسلام ناب محمدی، اسلامی است که با ظلم و فساد سازش ندارد، نه اسلامی که برخی به نام آن، به مردم ستم میکنند. زندگی من، از همان کودکی در خمین، با محرومیت و سادگی عجین بود. من از دل همین مردم برخاستم و درد آنها را میفهمیدم. هرگز به دنبال قدرت و ثروت نبودم، فقط میخواستم اسلام را احیا کنم و عدالت را برقرار سازم. این سادگی و مردمی بودن، در تمام مراحل زندگی من، از دوران طلبگی در قم و اراک تا دوران تبعید در نجف و پاریس، و حتی پس از پیروزی انقلاب در جماران، همواره مشهود بود. من معتقد بودم که مسئولان باید از مردم باشند و با مردم زندگی کنند. هرگونه اشرافیگری و فاصله گرفتن از مردم، خلاف سیره ائمه و خلاف اسلام ناب است.”
۲. رمز پیروزی و بقای انقلاب: وحدت کلمه و انگیزه الهی
- “در وصیتنامه، رمز بقای انقلاب اسلامی را همان رمز پیروزی آن دانستم: ‘دو رکن اصلی آن: انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد.’ انقلاب ما با وحدت کلمه مردم و انگیزه الهی پیروز شد. این دو، ستونهای اصلی بودند که رژیم ستمشاهی را سرنگون کردند. به یاد بیاورید که چگونه مردم با دست خالی، در مقابل رژیمی ایستادند که تا دندان مسلح بود و از حمایت قدرتهای بزرگ برخوردار. این پیروزی، جز با وحدت و انگیزه الهی ممکن نبود. این درس بزرگ تاریخ است که ملتی که متحد باشد و هدف الهی داشته باشد، هیچ قدرتی نمیتواند او را شکست دهد.”
آوا: آوا به یاد حوادث سالهای اخیر افتاد؛ اعتراضات ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ که جامعه را دچار تنشهای عمیق کرد. او دلخوریاش را پنهان نکرد و با لحنی که نشان از مشاهدات روزمرهاش داشت، گفت: “اما امروز، به نظر میرسد که آن ‘وحدت کلمه’ کمرنگ شده است، آقای خمینی. ما جوانان، درگیر اختلافات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستیم. گروههای مختلف، به جای همدلی، به همدلیزی مشغولند؛ جناحبندیهای سیاسی، اختلافات قومی، و حتی تفاوت در سبک زندگی، باعث شده که احساس کنیم جامعه چندپاره شده است. گاهی احساس میکنیم که شکافهای عمیقی در جامعه وجود دارد؛ شکاف میان نسلها، میان طبقات، و حتی میان دیدگاههای سیاسی. آیا این به معنای آن نیست که از این رمز بقا فاصله گرفتهایم؟”
- آقای خمینی با صدایی محکمتر اما همچنان آرام، پاسخ دادند: “اینجانب به همه نسلهای حاضر و آینده وصیت میکنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزه الهی را… از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزی و بقای آن است، فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است.’ تفرقه، خواست دشمن است. دشمن برای همین تفرقه، برنامهریزی میکند و از اختلافات کوچک، کوهی میسازد. من در طول مبارزه، بارها بر وحدت تأکید کردم. به یاد بیاورید که چگونه در روزهای انقلاب، مردم با هر سلیقهای، از بازاری و دانشگاهی، از کارگر و کشاورز، زیر پرچم اسلام و برای رهایی از شاه متحد شدند. آن روزها، هیچکس به فکر منافع شخصی نبود، همه به فکر منافع ملی و اسلامی بودند. این وحدت، معجزه آفرید. اگر امروز تفرقهای هست، از عدم رعایت همین وصیت است. وصیتنامه، فریاد میزند که وحدت، رمز بقاست و تفرقه، راه نابودی. این خود یک اعتراض است به کسانی که تفرقه میافکنند و منافع شخصی یا گروهی را بر منافع ملت ترجیح میدهند. من در تمام عمرم، از زمانی که در قم درس میخواندم و با ظلم رضاخان مبارزه میکردم تا زمانی که در نجف تبعید بودم، همواره بر وحدت کلمه مسلمانان تأکید داشتم. میدانستم که دشمن از تفرقه ما سوءاستفاده میکند و به همین دلیل، در پیامهایم به ملتهای مسلمان، همواره آنها را به اتحاد فرا میخواندم. این وحدت، نه تنها در داخل، که در سطح جهان اسلام نیز ضروری است تا بتوانیم در برابر قدرتهای استکباری بایستیم. هرگز فراموش نکنید که قدرت شما در وحدت شماست.”
۳. مسئولیت ملت و سرنوشتسازی
- “در وصیتنامه، مسئولیت ملت را در سرنوشت کشور گوشزد کردم: ‘تمام ملت نسبت به سرنوشت کشور و اسلام مسئولاند و در مواقع حساس عدم حضور در انتخابات و سهلانگاری ممکن است گناهی بزرگ و در رأس گناهان کبیره باشد.’ این مسئولیت، نه یک تکلیف صرف، که یک حق بزرگ است؛ حق تعیین سرنوشت. سرنوشت یک ملت، به دست خودش رقم میخورد. این مردم بودند که انقلاب را به ثمر رساندند و باید حافظ آن باشند.”
آوا: آوا به یاد کاهش مشارکت در انتخاباتهای اخیر افتاد. او به یاد حرفهای دوستانش افتاد که میگفتند: “رأی ما چه تأثیری دارد؟” یا “گزینهها که از پیش مشخص شدهاند.” او به یاد اعتراضات سال ۸۸ که به نتایج انتخابات بود و اعتراضات ۱۴۰۰ به مشارکت پایین افتاد. او با سوالی که از زبان بسیاری از همنسلانش میپرسید و به حوادث اخیر اشاره میکرد، گفت: “آقای خمینی، ما جوانان، گاهی احساس میکنیم که رأی ما تأثیری ندارد. مثلاً در انتخاباتهای اخیر، مشارکت کاهش یافته است. یا اینکه گزینههای انتخاباتی، آنقدر که باید، متنوع نیستند و حق انتخاب واقعی نداریم. برخی از دوستان من میگویند، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنیم که نتیجه آن از پیش مشخص است؟ آیا این ناامیدی، به دلیل عدم تحقق وعدهها، عدم شفافیت در فرآیندها، و گاهی احساس اینکه صدای ما شنیده نمیشود، نیست؟ ما میخواهیم نقشآفرین باشیم، اما گاهی راهها بسته به نظر میرسد و اعتراضات ما به جایی نمیرسد.”
- آقای خمینی با نگاهی عمیق و لحنی پدرانه پاسخ دادند: “اینجانب وصیت میکنم به ملت شریف ایران که این نعمت الهی را که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید، همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمایید.’ انتخابات، مظهر مردمسالاری است. اگر اشکالی در روند یا گزینهها میبینید، راه اصلاح آن، عدم مشارکت نیست، بلکه مشارکت آگاهانه و تلاش برای اصلاح از درون است. به یاد بیاورید که چگونه در دوران مبارزه، هیچکس فکر نمیکرد که شاه با آن همه قدرت و حمایت خارجی، سرنگون شود. اما مردم با حضور و اراده خود، آن را محقق کردند. من در طول عمرم، حتی در اوج جنگ تحمیلی و با وجود همه مشکلات، بر برگزاری منظم انتخابات تأکید داشتم. چرا؟ چون معتقد بودم این مردم هستند که باید سرنوشت خود را تعیین کنند و این حق را کسی نمیتواند از آنها بگیرد. اگر امروز احساس میکنید که رأی شما تأثیری ندارد، این خود یک انحراف از وصیت من است. وصیتنامه، فریاد میزند که مردم، صاحب اصلی انقلاب و کشورند و نباید از صحنه خارج شوند. این خود یک دعوت به اعتراض سازنده برای احقاق حق رأی و انتخاب است، نه سکوت و انفعال. من در دوران تبعید، بارها به مردم نامه نوشتم و از آنها خواستم که بیدار باشند و سرنوشت خود را به دست بگیرند. انقلاب، ثمره همین بیداری و مشارکت بود. هرگز به مردم نگفتم که بنشینید و تماشا کنید، بلکه گفتم برخیزید و حقتان را بگیرید. این حق شماست که سرنوشت خود را با دست خودتان رقم بزنید.”
۴. جمهوری اسلامی، هویت و اقلیتها
- “در وصیتنامه، بر هویت ‘جمهوری اسلامی’ تأکید کردم: ‘نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.’ این یعنی نظامی که هم اسلامی است و هم جمهوری. اسلامی، به معنای حاکمیت قوانین الهی که ضامن عدالت و کرامت انسانی است، و جمهوری، به معنای مردمسالاری و نقش رأی مردم. و به اقلیتهای مذهبی نیز وصیت کردم که ‘وکلای خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهوری اسلامی و غیر وابسته به قدرتهای جهانخوار و بدون گرایش به مکتبهای الحادی و انحرافی و التقاطی انتخاب نمایند.’ این نشان میدهد که اسلام، دین رحمت و عدالت است و حقوق همه شهروندان را، فارغ از دین و مذهب، محترم میشمارد. این برخلاف تصور برخی است که اسلام را دین خشونت و تبعیض میدانند.”
آوا: آوا به یاد دوستان اقلیت مذهبیاش افتاد که گاه از تبعیض در فرصتهای شغلی یا اجتماعی گلایه میکردند. او به محدودیتهایی فکر کرد که در زندگی اجتماعی و فرهنگی احساس میکرد و این سوال برایش پیش آمد که آیا اینها با مفهوم “جمهوری” سازگار است. او با ابهام و نگرانی از آنچه در جامعه میدید، پرسید: “آقای خمینی، ما گاهی میشنویم که برخی از دوستان اقلیتهای مذهبی، احساس میکنند که حقوقشان به طور کامل رعایت نمیشود یا فرصتهای برابری ندارند. مثلاً در برخی مشاغل یا مناصب، محدودیتهایی برای آنها وجود دارد. آیا این با آن روح مترقی وصیتنامه که بر عدالت و احترام به همه تأکید دارد، در تضاد نیست؟ و آیا تأکید بر ‘اسلامی’ بودن نظام، به معنای محدود کردن ‘جمهوری’ بودن آن نیست؟ گاهی احساس میکنیم که جنبه ‘اسلامی’ بر جنبه ‘جمهوری’ غلبه کرده و این باعث محدودیتهایی در زندگی اجتماعی و فرهنگی ما شده است.”
- آقای خمینی با تأکید و توضیحی جامع پاسخ دادند: “این جمهوری اسلامی، هم اسلامی است و هم جمهوری.’ جمهوری بودن آن، یعنی مردمسالاری و رأی ملت. اسلامی بودن آن، یعنی رعایت احکام الهی که خود ضامن عدالت و کرامت انسانی است. اسلام، حقوق اقلیتها را به رسمیت میشناسد و بر همزیستی مسالمتآمیز تأکید دارد. به یاد بیاورید که چگونه در دوران مبارزه، حتی ارامنه و زرتشتیان نیز در کنار مسلمانان مبارزه کردند و در قانون اساسی، حقوق آنها به رسمیت شناخته شد. در مجلس خبرگان قانون اساسی، نمایندگان اقلیتها حضور داشتند و بر حقوقشان تأکید شد. اگر در جایی کوتاهی شده، از عدم رعایت دقیق موازین اسلامی و وصیتنامه است. اسلام، دین رحمت و عدالت است و هرگونه تبعیض ناروا، خلاف آن است. وصیتنامه، خود یک سند اعتراضی است به هرگونه تبعیض و نادیده گرفتن حقوق شهروندان، چه مسلمان و چه غیرمسلمان. و درباره تعادل میان ‘اسلامی’ و ‘جمهوری’، باید گفت که این دو، مکمل یکدیگرند. اسلامی که من میشناختم، اسلامی بود که به رأی مردم احترام میگذاشت و آزادیهای مشروع را تضمین میکرد. اگر این تعادل به هم خورده، این خود یک انحراف است که باید اصلاح شود. من همواره بر این نکته تأکید داشتم که اسلام، دین آزادی و کرامت است، نه دین خفقان و محدودیت. در دوران تبعید، با علمای مسیحی و سایر ادیان نیز گفتگو میکردم و بر مشترکات انسانی و دینی تأکید داشتم. اینها همه نشان از نگاه فراگیر اسلام به انسانها دارد.”
۵. توطئههای ابرقدرتها و جنگ روانی
- “در وصیتنامه، به توطئههای مهم ابرقدرتها اشاره کردم: ‘یکی از توطئههای بسیار خطرناک، توطئه انحراف افکار عمومی از مسائل اصولی و اساسی است… و از توطئههای مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهههای معاصر، و بویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم میخورد، تبلیغات دامنهدار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران است.’ آنها میخواهند شما را از آینده ناامید کنند و به گذشته بازگردانند. هدفشان، تسلط بر منابع و فرهنگ شماست و برای این کار، از هر ابزاری استفاده میکنند.”
آوا: آوا به یاد سیل اطلاعات در فضای مجازی افتاد، به اخبار جعلی و روایتهای متناقض که در حوادث سالهای اخیر، به خصوص در دهه ۹۰ و ۱۴۰۰، تشخیص حقیقت را برایش دشوار کرده بود. او به یاد آورد که چگونه در میان این بمباران اطلاعاتی، احساس سردرگمی و ناامیدی میکرد. او با نگرانی و اشاره به واقعیت امروز گفت: “آقای خمینی، این توطئهها امروز به شکل دیگری خود را نشان میدهد. ما در معرض بمباران اطلاعاتی هستیم. شبکههای اجتماعی، اخبار لحظهای، و روایتهای متناقض، گاهی ما را گیج میکند. نمیدانیم کدام منبع موثق است، کدام دروغ. چگونه میتوانیم حقیقت را از دروغ تشخیص دهیم؟ و آیا این ناامیدی که شما گفتید، نتیجه همین بمباران رسانهای و عدم شفافیت در اطلاعرسانی داخلی نیست؟ ما احساس میکنیم در یک مه اطلاعاتی زندگی میکنیم.”
- آقای خمینی با آرامش و بصیرت، گویی به آینده مینگریستند، پاسخ دادند: “ای ملت عزیز ایران! هرگونه سازش با جهانخواران و در رأس آنان امریکا، فاجعهآفرین است.’ راه تشخیص حقیقت، بصیرت است. بصیرت یعنی شناخت دوست و دشمن، شناخت اهداف دشمن و شناخت راه حق. من در وصیتنامهام، راه را نشان دادم. به یاد بیاورید که چگونه در دوران مبارزه، رژیم شاه با کمک رسانههای خارجی و داخلی، سعی در وارونه نشان دادن حقایق داشت. اما مردم با بصیرت خود، فریب نخوردند و با حضور در صحنهها، حقیقت را آشکار کردند. راهپیماییهای میلیونی مردم، با وجود سانسور شدید رژیم، نشان داد که مردم حقیقت را میفهمند. اگر امروز ناامیدی هست، بخشی از آن نتیجه همین ‘تبلیغات دامنهدار’ دشمن است که هدفش ‘مأیوس نمودن ملتها’ است. وظیفه شما، هوشیاری و عدم تسلیم در برابر این جنگ روانی است. باید با تحقیق و تفکر، به دنبال حقیقت باشید و فریب ظواهر را نخورید. وصیتنامه، خود یک دعوت به بصیرت و یک اعتراض است به هرگونه فریبکاری رسانهای، چه از سوی دشمن و چه از سوی کسانی که در داخل، حقیقت را پنهان میکنند. من در طول عمرم، بارها از توطئههای آمریکا و صهیونیسم پرده برداشتم و به مردم هشدار دادم که فریب ظاهر آنها را نخورند. آنها به دنبال منافع خود هستند، نه سعادت شما. این جنگ، جنگ ارادههاست و شما باید اراده خود را قوی نگه دارید.”
۶. حوزههای علمیه و روحانیت – جایگاه و وظیفه
- “در وصیتنامه، به حوزههای علمیه و روحانیت وصیت کردم: ‘اینجانب وصیت میکنم به جامعه محترم روحانیت خصوصاً مراجع معظم… که خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثال انتخاب رئیسجمهور و وکلای مجلس کنار نکشند و بیتفاوت نباشند.’ روحانیت، باید در کنار مردم و برای مردم باشد و به وظیفه هدایت خود عمل کند. آنها باید پناهگاه مردم باشند و از انحرافات جلوگیری کنند. این جایگاه، بسیار حساس و حیاتی است و باید از هرگونه آلودگی به دنیا و قدرتطلبی مصون بماند.”
آوا: آوا به یاد برخی از مسئولان روحانی افتاد که در سالهای اخیر، پروندههای فسادشان مطرح شده بود یا زندگیهای تجملی داشتند. او با انتقاد و اشاره به مشاهداتش، پرسید: “آقای خمینی، اما امروز، گاهی احساس میشود که برخی از روحانیون، از مردم فاصله گرفتهاند. یا اینکه در برخی مسائل، به جای هدایت، به سمت سیاستزدگی رفتهاند و درگیر منافع گروهی شدهاند. این امر به اعتماد عمومی لطمه میزند و باعث میشود برخی از جوانان، از دین و روحانیت دلسرد شوند. مثلاً، وقتی میبینیم برخی از مسئولان که لباس روحانیت بر تن دارند، درگیر پروندههای فساد میشوند، این برای ما قابل قبول نیست. آیا این با آن نقش هدایتگری و سادهزیستی که شما برای روحانیت قائل بودید، در تضاد نیست؟”
- آقای خمینی با جدیت و تأکید پاسخ دادند: “نفوذ دشمنان در حوزههای علمیه از نفوذشان در دانشگاهها خطرناکتر و فاجعهآمیزتر است.’ من بارها هشدار دادم که روحانیت باید در کنار مردم و برای مردم باشد. روحانیت واقعی، روحانیتی است که سادهزیست باشد، درد مردم را بفهمد و در کنار آنان باشد. به یاد بیاورید که چگونه در دوران مبارزه، روحانیون در خط مقدم مبارزه با ظلم و استبداد بودند و مردم را هدایت میکردند. شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام، آیتالله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، و خود من که زندگی بسیار سادهای داشتم و در خانهای اجارهای در قم زندگی میکردم، نمونههایی از این روحانیت اصیل بودند. من در طول عمرم، از زمانی که در قم درس میخواندم تا زمانی که در نجف تبعید بودم، همواره بر این نکته تأکید داشتم که روحانیت باید پناهگاه مردم باشد. اگر روحانیت از مسیر اصلی خود که خدمت به اسلام و مردم است منحرف شود، این از عدم رعایت همین وصیت است. وظیفه روحانیت، هدایت و روشنگری است، نه دخالت در امور اجرایی به شکلی که از وظیفه اصلی خود باز بمانند. وصیتنامه، خود یک اعتراض است به هرگونه انحراف روحانیت از مسیر اصلی خود و هرگونه فساد در میان آنها. این انحرافات، ضربه به دین و انقلاب است و باید با آن مبارزه کرد. من همواره بر تهذیب نفس و دوری از دنیاطلبی برای طلاب و روحانیون تاکید داشتم.”
۷. قوای سهگانه، شورای نگهبان و رهبری – عدالت و نظارت
- “در وصیتنامه، به قوای سهگانه (مجلس، دولت، قوه قضائیه) و شورای نگهبان و رهبری وصیت کردم. درباره مجلس گفتم: ‘از وکلای مجلس شورای اسلامی در این عصر و عصرهای آینده… وظایف اسلامی و ملی خود را ایفا و تحت تأثیر هیچ قدرتی واقع نشوند و از قوانین مخالف با شرع مطهر و قانون اساسی بدون هیچ ملاحظه جلوگیری نمایند.’ درباره شورای نگهبان گفتم: ‘اینجانب از خداوند متعال میخواهم که این شورای نگهبان را که حافظ احکام الهی و قانون اساسی است، همیشه در پناه خود حفظ فرماید و از تأثیر هر قدرتی دور باشد.’ و درباره رهبری: ‘رهبری وظیفه سنگین و خطرناکی است و رهبر و شورای رهبری باید خود را وقف خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی و محرومان و مستضعفان بنمایند.’ این نهادها، ستونهای اصلی نظام هستند و باید با دقت و امانت به وظایف خود عمل کنند. اینها باید حافظ حقوق مردم و مجری عدالت باشند و از هرگونه فساد و سوءاستفاده جلوگیری کنند.” گاهی عدم پاسخگویی هستیم. سیستمهای نظارتی به نظر میرسد که آنقدر که باید، قوی نیستند. پروندههای فساد اقتصادی، اعتماد مردم را به شدت خدشهدار کرده است. ما عدالت را در زندگی روزمره خود کمتر احساس میکنیم و این بزرگترین سوال ماست. آیا اینها نشاندهنده عدم رعایت همین وصیتها نیست؟ آیا رهبری و نهادهای نظارتی، به وظیفه خود در قبال این مسائل عمل کردهاند؟”
- آقای خمینی با تأکید و جدیت، نگاهشان نافذتر شد. صدایی که از حنجره مبارکشان بیرون میآمد، گویی رعدی بود در فضای آرام رؤیا. “از مهمات امور، مسئله قضاوت است که سر و کار آن با جان و مال و ناموس مردم است… و از گناهان بزرگ نابخشودنی، مسامحه در امر مسلمین است.’ هرگونه فساد، ناکارآمدی و عدم پاسخگویی، خلاف صریح وصیتنامه است. من در طول عمرم، با فساد و اشرافیگری مبارزه کردم. به یاد بیاورید که چگونه حتی نزدیکان خود را از دخالت در امور مالی و سوءاستفاده از موقعیت منع کردم. داستانهایی هست از اینکه چگونه برخی از مسئولان اولیه انقلاب، حتی فرزند من، احمد، را از ورود به مسائل دنیوی و اشرافیگری برحذر داشتم و در موارد تخلف، قاطعانه برخورد میکردم. این انقلاب برای عدالت آمد، نه برای اشرافیگری و فساد.”
در این لحظه، فضای رؤیا کمی تغییر کرد. گویی آوا در میان جمعیتی قرار گرفت. صدای آقای خمینی، اما این بار از یک بلندگو، اما همچنان با همان صلابت و جدیت، در فضا پیچید. این همان سخنرانی بود که آوا در اینترنت خوانده بود و حالا آن را با گوش جان میشنید.
- (از سخنرانی ۶ تیر ۱۳۵۹): “این چه وضعی است در این مملکت؟… اینهایی که در رأس هستند، چطور توجه به این مسائل ندارند؟ چطور آقای رئیس جمهور دخالت در این امور نمیکند؟ چطور شورای انقلاب در این امور رسیدگی نمیکند؟… چطور است که شما رسیدگی به این ادارات نمیکنید؟ و این وزارتخانهها، این وزرایی که اشخاصی تحت اداره آنها هست و باز هم از این اشخاصی که از رژیم سابق ماندهاند هست، اینها چه میگویند؟ به اسلام عقیده ندارند؟ یا عرضه ندارند؟… من از شماها عذر میخواهم. من از ملت ایران عذر میخواهم. من از این مادرهایی که بچههای خودشان را از دست دادند معذرت میخواهم… من از پیشگاه ولی عصر امام مهدی ـ سلام الله علیه ـ معذرت میخواهم. من از پیشگاه ملت ایران معذرت میخواهم… ما نتوانستیم برای شما کاری انجام بدهیم. ما ضعیف هستیم. ما باز گرفتار کاغذبازی هستیم. ما باز گرفتار آرمهایی شاهنشاهی هستیم. مملکت ما باز مملکت شاهنشاهی است. وزارتخانههای ما، وزارتخانههای ما باز وزارتخانههای طاغوتی است و ما نتوانستیم اینها را اصلاح کنیم. باید به اسرع وقت اصلاح شود و اگر اصلاح نشود به اسرع وقت اصلاح میکنیم.”
صدای آقای خمینی در رؤیا کمی آرامتر شد و فضا دوباره به حالت اولیه بازگشت. آقای خمینی به آوا نگاه کردند.
آقای خمینی: “دیدی دخترم؟ این سخنرانی، مربوط به همان سالهای اول انقلاب است. یعنی من همان زمان هم با تمام وجود، از ناکارآمدیها، کاغذبازیها، و عدم اصلاح امور گلایه داشتم و حتی از ملت عذرخواهی کردم. این نشان میدهد که مشکلات، از همان ابتدا وجود داشته و من همواره منتقد و کوبنده این ایرادها بودم. وصیتنامه، خود یک سند اعتراضی است علیه هرگونه انحراف از اصول انقلاب. وظیفه رهبری، نظارت و هدایت است و وظیفه نهادهای نظارتی، برخورد قاطع با فساد، بدون هیچ ملاحظهای. اگر این اصول رعایت نشود، همین سوالات و ابهامات جدید ایجاد خواهد شد و حق اعتراض مردم را مشروع میسازد. من در طول عمرم، از هیچ تلاشی برای مبارزه با ظلم و فساد فروگذار نکردم، چه در زمان شاه و چه پس از انقلاب. این راه من بود و وصیتنامه، ادامه همین راه است.”
۸. قوای مسلح – دور از سیاست، در خدمت مردم
- “در وصیتنامه، به قوای مسلح وصیت کردم: ‘قوای مسلح باید خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارد.’ و ‘از مقررات نظام: عدم دخول نظامی در احزاب و گروهها و جبههها.’ این برای حفظ اقتدار و بیطرفی ارتش و سپاه است. آنها باید حافظ امنیت ملت باشند، نه ابزار دست سیاستبازان. این اصل، برای حفظ سلامت نیروهای مسلح و جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت آنها حیاتی است. نیروهای مسلح، باید مردمی باشند و در خدمت مردم.”
آوا: آوا به یاد حضور برخی نهادهای نظامی در پروژههای اقتصادی یا فعالیتهای تجاری در سالهای اخیر افتاد. او به یاد آورد که چگونه این حضور، گاهی به بحثهایی درباره رقابت ناعادلانه با بخش خصوصی منجر شده بود. او با سوالی مستقیم پرسید: “آقای خمینی، اما گاهی احساس میشود که نیروهای مسلح، در برخی امور اقتصادی یا سیاسی، دخالت دارند. شرکتهای اقتصادی بزرگی دارند و گاهی در تصمیمگیریهای سیاسی نیز نقشآفرینی میکنند. آیا این با وصیت شما در تضاد نیست؟ آیا این دخالتها، به جایگاه اصلی آنها که دفاع از کشور است، لطمه نمیزند و باعث رقابت ناعادلانه با بخش خصوصی نمیشود؟”
- آقای خمینی با آرامش اما قاطعیت پاسخ دادند: “اینجانب وصیت میکنم به همه نیروهای مسلح که در هیچ حزب و گروهی وارد نشوند و خود را از بازیهای سیاسی دور نگه دارند.’ این وصیت برای حفظ اقتدار و بیطرفی نیروهای مسلح است. وظیفه اصلی آنان، حفظ امنیت کشور و دفاع از مرزهاست. به یاد بیاورید که چگونه در دوران جنگ، ارتش و سپاه، فارغ از هرگونه جناحبندی سیاسی، فقط به فکر دفاع از کشور بودند و با جان و دل فداکاری میکردند. رشادتهای رزمندگان در دفاع مقدس که بدون توجه به سلایق سیاسی، فقط به فکر جبهه بودند، گواه این مدعاست. اگر در جایی تخطی صورت گرفته، باید به همین وصیت رجوع کرد و آن را اصلاح نمود. وصیتنامه، خطمشی روشن برای نیروهای مسلح است و هرگونه انحراف از آن، خلاف اصول انقلاب و آرمانهای شهداست. من در طول عمرم، همواره بر این نکته تأکید داشتم که ارتش و سپاه، باید مردمی باشند و در خدمت مردم، نه درگیر منافع اقتصادی یا سیاسی. آنها باید حافظ استقلال کشور باشند، نه عامل وابستگی اقتصادی.”
۹. استقلال فرهنگی و اقتصادی – رهایی از وابستگی
- “در وصیتنامه، به توطئه بزرگ ‘غربزدگی و شرقزدگی’ اشاره کردم و جنگ و تحریم اقتصادی را ‘تحفهای الهی’ دانستم که باعث خودکفایی شد: ‘اینجانب از خداوند متعال مسئلت مینمایم که دست جنایتکاران را از این مملکت کوتاه فرماید و ملت شریف ما را از شر این ستمکاران نجات دهد.’ استقلال، تنها سیاسی نیست، بلکه فرهنگی و اقتصادی نیز هست. ملتی که از نظر اقتصادی وابسته باشد، نمیتواند در سیاست و فرهنگ خود مستقل عمل کند. این استقلال، بهای دارد، اما این بها، ارزش عزت و آزادگی را دارد.”
آوا: آوا به یاد سختیهای زندگی روزمره، نرخ ارز، تورم، و بیکاری در سالهای اخیر افتاد. او به یاد آورد که چگونه این مشکلات، فشار زیادی به مردم وارد کرده و گاهی احساس میکردند که این استقلال، به قیمت رفاه آنها تمام شده است. او با گلایه و اشاره به این سختیها گفت: “آقای خمینی، ما امروز درگیر مشکلات اقتصادی زیادی هستیم. تحریمها زندگی ما را سخت کرده است. نرخ ارز، تورم، و بیکاری، فشار زیادی به مردم وارد کرده است. برخی میگویند این استقلال، به قیمت رفاه مردم تمام شده است. آیا این همان ‘تحفه الهی’ است که شما میگفتید؟ ما میخواهیم مستقل باشیم، اما نه به قیمت فقر و سختی. گاهی احساس میکنیم که این فشارها، ما را از دنیا عقب انداخته است.”
- آقای خمینی با نگاهی عمیق و تبیین فلسفه مقاومت پاسخ دادند: “جنگ و تحریم اقتصادی و اخراج کارشناسان خارجی، تحفهای الهی بود که از آن غافل بودیم.’ این تحفه، به معنای فرصتی برای خودباوری و تکیه بر توان داخلی بود. من نگفتم که سختی نیست، گفتم که این سختیها، فرصتی برای رشد و بالندگی است. به یاد بیاورید که چگونه در دوران پهلوی، اقتصاد ما کاملاً وابسته به غرب بود و حتی برای کوچکترین نیازها، به خارجیان متکی بودیم. حضور مستشاران آمریکایی در صنایع کلیدی، وابستگی نفتی و عدم توسعه صنایع مادر، گواه این وابستگی بود. آن زمان، رفاهی بود، اما رفاهی کاذب و بدون عزت. اگر امروز مشکلات اقتصادی هست، بخشی از آن به دلیل عدم مدیریت صحیح، عدم تکیه کافی بر توان داخلی و گاهی نیز نفوذ تفکرات لیبرالیستی است که به جای تولید، به واردات و دلالی روی میآورد. وصیتنامه، راه خودکفایی و مقاومت را نشان میدهد که عزت را به همراه دارد، نه ذلت را. این خود یک اعتراض است به کسانی که راه وابستگی را دوباره میگشایند یا با سوءمدیریت، فشار اقتصادی را بر مردم تحمیل میکنند. من در طول عمرم، بارها تاکید کردم که استقلال، بهای دارد، اما این بها، ارزش عزت و آزادگی را دارد. ما نمیتوانیم برای رفاهی زودگذر، عزت و استقلال خود را بفروشیم.”
۱۰. دانشگاهیان – علم و استقلال
- “در وصیتنامه، به دانشگاهیان وصیت کردم: ‘از توطئههای بزرگ و خطرناکتر آن است که در مراکز تعلیم و تربیت، بویژه دانشگاهها، توطئه کنند و آنها را از فرهنگ اسلامی جدا سازند.’ دانشگاه باید مستقل باشد و به تولید علم بومی بپردازد. این نهاد، قلب تپنده هر جامعهای است و باید از هرگونه نفوذ و انحراف مصون بماند. علم و ایمان، دو بال پرواز برای پیشرفت هستند.”
آوا: آوا به یاد پدیده مهاجرت نخبگان در سالهای اخیر افتاد. او به یاد آورد که بسیاری از دوستانش که در دانشگاههای برتر درس خوانده بودند، به دلیل نبود فرصتهای شغلی مناسب یا فضای علمی دلخواه، راهی کشورهای دیگر میشدند. او با نگرانی پرسید: “آقای خمینی، ما گاهی شاهد مهاجرت نخبگان هستیم. بسیاری از دوستان من که در دانشگاههای برتر درس خواندهاند، به دلیل نبود فرصتهای شغلی مناسب یا فضای علمی دلخواه، راهی کشورهای دیگر میشوند. برخی از آنها میگوینند که فضای دانشگاهها آنقدر که باید، آزاد و پویا نیست و به جای تولید علم، درگیر مسائل دیگر شده است. آیا این با آرمانهای انقلاب در تضاد نیست؟ و آیا این مهاجرتها، نشانهای از عدم تحقق وعدههای شما نیست؟”
- آقای خمینی با تأکید بر اهمیت علم و دانش پاسخ دادند: “اینجانب وصیت میکنم به همه دانشگاهیان که با جدیت تمام در راه علم و دانش کوشش کنند و خود را از وابستگی به شرق و غرب نجات دهند.’ مهاجرت نخبگان، یک ضایعه است. فضای دانشگاه باید فضای علم، تحقیق و آزادی اندیشه در چارچوب موازین اسلامی باشد. به یاد بیاورید که چگونه در دوران پهلوی، دانشگاهها به جای تولید علم بومی، به مصرفکننده علم غربی تبدیل شده بودند و بسیاری از اساتید و دانشجویان، به دلیل وابندگی، نمیتوانستند آزادانه فکر کنند. ایران قبل از انقلاب، در بسیاری از علوم پایه، وابسته به غرب بود و تلاش برای بومیسازی علوم پس از انقلاب آغاز شد. اگر نخبگان احساس میکنند که فرصت رشد ندارند، این از عدم رعایت همین وصیت است. وصیتنامه، فریاد میزند که دانشگاه باید مستقل و پویا باشد و نخبگان باید در خدمت کشور خود باشند. این خود یک اعتراض است به کسانی که فضای رشد را برای جوانان و نخبگان فراهم نمیکنند و باعث دلسردی آنها میشوند. من همواره به دانشجویان و اساتید توصیه میکردم که خودباوری داشته باشند و به دنبال تولید علم باشند، نه صرفاً مصرفکننده.”
۱۱. جوانان – امید و آیندهسازی
- “در وصیتنامه، به جوانان وصیت کردم: ‘من از همه جوانان میخواهم که با امید به آینده روشن، در راه خدا و اسلام کوشش کنند و از توطئههای دشمنان غافل نباشند.’ شما جوانان، سرمایههای اصلی این کشورید و امید آینده این ملت. آینده این کشور، به دست شما ساخته میشود.”
آوا: آوا به یاد مشکلات بیکاری، مسکن، و دشواری ازدواج در میان همنسلانش افتاد. او به یاد آورد که چگونه این مشکلات، فشار زیادی به آنها وارد کرده و گاهی احساس ناامیدی میکردند. او با حسرت و بیان دغدغههای نسلش گفت: “آقای خمینی، ما جوانان، گاهی احساس میکنیم که آینده آنقدر که شما میگفتید، روشن نیست. بیکاری، مشکلات اقتصادی، و گاهی ناامیدی، ما را احاطه کرده است. آمار بیکاری، مشکلات مسکن، و دشواری ازدواج، ما را نگران میکند. ما میخواهیم ازدواج کنیم، شغل داشته باشیم، آیندهای بسازیم، اما موانع زیادی میبینیم. چگونه میتوانیم با این شرایط، امید داشته باشیم؟ آیا این ناامیدی، نتیجه عدم تحقق وعدهها و ناکارآمدیها نیست؟”
- آقای خمینی با نگاهی پدرانه و صدایی سرشار از ایمان پاسخ دادند: “شما جوانان عزیز، ذخایر این کشورید و امید آینده این ملت.’ امید، سرمایه اصلی شماست. من در طول عمرم، هرگز از آینده ناامید نشدم، حتی در سختترین شرایط. به یاد بیاورید که چگونه در تبعید، با دست خالی، انقلاب را رهبری کردم. در دوران جنگ، با وجود همه سختیها، جوانان ما با امید و ایمان، در مقابل دشمن ایستادند و پیروز شدند. داستانهای جوانان رزمنده که با سن کم در جبههها حضور داشتند و با شهامت میجنگیدند، گواه این امید و ایمان است. مشکلات امروز، نباید شما را ناامید کند. شما باید با تلاش و کوشش، خودتان آینده را بسازید. وصیتنامه، راه مقاومت و امید را نشان میدهد. ناامیدی، بزرگترین حربه دشمن است. اگر ناامیدی هست، این خود یک اعتراض است به کسانی که این امید را از شما میگیرند و به جای حل مشکلات، به توجیه آنها میپردازند. من ایمان دارم که نسل شما، با همین روحیه پرسشگری و مطالبهگری، میتواند بر مشکلات فائق آید و آیندهای روشنتر برای این سرزمین بسازد. به یاد بیاورید که من همیشه به جوانان اعتماد داشتم و آنها را به میدان میآوردم.”
۱۲. دولتها و مسئولان – خدمت به مستضعفان و پرهیز از اشرافیگری
- “در وصیتنامه، به دولتها و مسئولان وصیت کردم: ‘وصیت اینجانب به دولتها و دستاندرکاران کشور آن است که قدر این نعمت الهی را بدانید و در راه خدمت به ملت، خصوصاً مستضعفان و محرومان، کوشا باشید و از اشرافیگری و رفاهطلبی دوری کنید.’ این وصیت، خط قرمز انقلاب در حوزه مسئولیتپذیری است. مسئولان باید خود را خادم ملت بدانند، نه صاحب آن. آنها باید زندگی سادهای داشته باشند و درد مردم را بفهمند.”
آوا: آوا به یاد زندگیهای لوکس برخی مسئولان، خانههای آنچنانی و ماشینهای گرانقیمتشان افتاد که در اخبار و شبکههای اجتماعی دیده بود. او با صراحت و گلایهای آشکار گفت: “آقای خمینی، این بخش برای ما بسیار مهم است. ما امروز شاهد اشرافیگری در برخی مسئولان، و فاصله گرفتن آنها از مردم هستیم. خانههای آنچنانی، ماشینهای لوکس، و زندگیهای تجملی که با زندگی قشر عادی مردم فاصله زیادی دارد. این امر، به اعتماد عمومی لطمه میزند و باعث میشود ما احساس کنیم که آرمانهای انقلاب در حال فراموشی است. آیا این همان ‘اسلام ناب’ است که شما میگفتید؟ و آیا این رفتارها، باعث اعتراض ما نمیشود؟ ما میخواهیم مسئولان ما، زندگی مردمی داشته باشند، نه زندگی اشرافی.”
- آقای خمینی با جدیت و قاطعیت، صدایشان کمی بلندتر شد. “اینجانب از خداوند متعال مسئلت مینمایم که دست جنایتکاران را از این مملکت کوتاه فرماید و ملت شریف ما را از شر این ستمکاران نجات دهد.’ هرگونه اشرافیگری، فساد و دوری از مردم، خلاف صریح اسلام و وصیتنامه است. من بارها هشدار دادم که ‘اگر مسئولان از مردم جدا شوند، سقوط میکنند.’ به یاد بیاورید که چگونه زندگی سادهای داشتم و همواره بر سادهزیستی مسئولان تأکید میکردم. داستانهای متعدد از زندگی ساده من، مثلاً عدم استفاده از امکانات رفاهی در جماران، یا رسیدگی به مشکلات مردم در خانهام، گواه این مدعاست. انقلاب ما برای مستضعفان بود، نه برای اشراف. وصیتنامه، خود یک سند اعتراضی است علیه هرگونه انحراف از این اصول. اگر این اصول رعایت نشود، مشکلات و ابهامات جدیدی ایجاد خواهد شد و حق اعتراض مردم را مشروع میسازد. این سخنرانی که پیشتر شنیدی، فریاد من بود بر سر کسانی که این اصول را فراموش کرده بودند. من در طول عمرم، از هیچ تلاشی برای مبارزه با ظلم و فساد فروگذار نکردم، چه در زمان شاه و چه پس از انقلاب. این راه من بود و وصیتنامه، ادامه همین راه است.”
۱۳. صدور انقلاب – پیام فرهنگی، نه نظامی
- “در وصیتنامه، به ‘صدور انقلاب’ اشاره کردم: ‘وصیت سیاسی ـ الهی اینجانب اختصاص به ملت عظیمالشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب میباشد.’ و تأکید کردم که ‘صدور انقلاب، صدور فرهنگ و معارف اسلامی است، نه صدور تسلیحات و دخالت نظامی.’ این پیام، پیام رهاییبخش برای همه مظلومان جهان بود. این به معنای گسترش بیداری و آگاهی در میان ملتهاست و نه تحمیل اراده ما بر دیگران.”
آوا: آوا به تحولات منطقهای و حضور ایران در برخی کشورها فکر کرد. او به یاد آورد که چگونه این حضور، گاهی به بحثهایی درباره هزینهها و منافع ملی منجر شده بود. او با سوالی که از رسانههای مختلف شنیده بود و به تحولات منطقهای اشاره میکرد، پرسید: “آقای خمینی، اما گاهی به نظر میرسد که این ‘صدور انقلاب’ به معنای دخالت در امور کشورهای دیگر تعبیر شده است. ما در اخبار میبینیم که ایران درگیر مسائل منطقهای است و این امر، هزینههایی برای کشور ما داشته و سوالاتی را در ذهن ما ایجاد کرده است. مثلاً بحث حضور ایران در سوریه، لبنان یا یمن، یا حمایت از گروههای مقاومت، برای ما سوالبرانگیز است. آیا این دخالتها، با آن تعریف شما از ‘صدور فرهنگ’ سازگار است؟”
آقای خمینی با تبیین دقیق مفهوم پاسخ دادند: “منظور از صدور انقلاب، صدور فرهنگ و معارف اسلامی است، نه صدور تسلیحات و دخالت نظامی.’ من همواره بر حمایت معنوی از مظلومان جهان تأکید داشتم، نه دخالت نظامی. به یاد بیاورید که چگونه در طول مبارزه، پیام انقلاب ما به گوش مردم دنیا رسید و آنها را بیدار کرد. این بیداری، نتیجه صدور فرهنگ و اندیشه بود، نه لشکرکشی. تأثیر انقلاب بر جنبشهای اسلامی در منطقه و جهان، و بیداری ملتها در برابر استکبار، گواه این مدعاست. اگر در جایی این امر به گونهای دیگر تعبیر شده یا عملی خلاف آن صورت گرفته، از عدم درک صحیح وصیتنامه است. اسلام، دین صلح و عدالت است و هدف ما، رهایی مظلومان جهان از ستم استکبار بود، نه تحمیل اراده خود بر دیگران. حمایت از مظلوم، یک تکلیف اسلامی است، اما این حمایت باید با حکمت و منطق باشد و به ضرر ملت نباشد. من در طول عمرم، هیچگاه به دنبال جنگ و خونریزی نبودم، اما در مقابل ظلم، سکوت نکردم و به مردم جهان آموختم که چگونه در برابر ستم بایستند.”
۱۴. مطبوعات و رسانهها – ابزار روشنگری یا تباهی
- “در وصیتنامه، به نقش مطبوعات و رسانهها اشاره کردم: ‘از ابزارهای تباهی و تخدیر ملتها: رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینماها و تئاترها.’ و هشدار دادم که ‘اینها اگر در دست افراد صالح باشند، بهترین وسیله تربیت و تهذیب و روشنگریاند و اگر در دست افراد ناصالح باشند، بهترین وسیله تباهی و تخدیر ملتها هستند.’ رسانه، شمشیر دو لبه است؛ میتواند سازنده باشد یا ویرانگر. این ابزارها، میتوانند افکار عمومی را بسازند یا تخریب کنند.”
آوا: آوا به فضای رسانهای امروز فکر کرد، به اخباری که گاهی احساس میکرد ناقص یا جهتدار هستند. او به یاد آورد که چگونه در حوادث اخیر، احساس میکرد که رسانههای رسمی، واقعیت را به طور کامل منعکس نمیکنند و این باعث بیاعتمادی او نسبت به آنها شده بود. او با گلایه و اشاره به فضای رسانهای امروز گفت: “آقای خمینی، ما امروز در دنیایی زندگی میکنیم که رسانهها نقش بسیار پررنگی دارند. اما گاهی احساس میکنیم که رسانههای داخلی، آنقدر که باید، آزاد و شفاف نیستند و به جای روشنگری، به سمت تخدیر افکار عمومی یا پنهان کردن حقایق میروند. آیا این وضعیت، همان ‘تباهی و تخدیر’ نیست که شما از آن بیم داشتید؟”
- آقای خمینی با تأکید بر رسالت رسانه پاسخ دادند: “اگر اینها در دست افراد صالح باشند، بهترین وسیله تربیت و تهذیب و روشنگریاند.’ این وصیت، راه را نشان میدهد. رسانه باید چشم بینا و زبان گویای مردم باشد. اگر رسانهای از مسیر روشنگری و تربیت منحرف شود، خلاف وصیتنامه عمل کرده است. به یاد بیاورید که چگونه در دوران مبارزه، رژیم شاه با سانسور شدید و دروغپردازی، سعی در کنترل افکار عمومی داشت. انقلاب آمد تا این خفقان را بشکند و آزادی بیان را در چارچوب اسلام محقق کند. انتشار نشریات آزاد در اوایل انقلاب و فضای باز رسانهای که پس از انقلاب ایجاد شد، گواه این مدعاست. وظیفه شما جوانان، مطالبه رسانههای آزاد و شفاف است که به جای تخدیر، به روشنگری بپردازند و صدای مردم باشند. این خود یک اعتراض است به هرگونه سانسور و انحراف رسانهای. من همواره بر این نکته تاکید داشتم که قلم و بیان، باید آزاد باشد، اما در مسیر هدایت و صلاح جامعه. رسانه باید آگاهیبخش باشد، نه عامل فریب.”
۱۵. توصیههای پایانی – امید به فضل خدا و وحدت
- “در وصیتنامه، توصیههای پایانی خود را بیان کردم: ‘اینجانب با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم و از خداوند میخواهم که با رحمت واسعه خود از من درگذرد…’ و باز هم بر وحدت و اتکا به خداوند تأکید کردم. این وصیت، چکیدهای از تمام آرمانها و راهنماییهای من برای شماست. این راه، راه سعادت دنیا و آخرت است.”
آوا: آوا به یاد سختیها و چالشهای سالهای اخیر افتاد، اما در کنار آن، به مقاومت مردم و تلاشهای برخی جوانان برای ساختن آیندهای بهتر نیز فکر کرد. صدایش حالا آرامش بیشتری داشت و با تأثر گفت: “آقای خمینی، صحبتهای شما، دیدگاه من را تغییر داد. من فکر میکردم وصیتنامه فقط یک سند تاریخی است، اما حالا میبینم که خود یک راهنمای عملی و حتی یک سند اعتراضی برای مشکلات امروز جامعه است. بسیاری از گلایههای ما، در واقع از عدم رعایت همین وصیتنامه نشأت میگیرد. من حالا میفهمم که شما از چه نوع آزادیای صحبت میکردید و چرا اینقدر بر عدالت و مردمسالاری تأکید داشتید. احساس میکنم شما، بیشتر از آنکه یک شخصیت تاریخی باشید، یک منتقد و یک راهنما برای امروز ما هستید.”
- آقای خمینی با لبخند و نگاهی سرشار از امید پاسخ دادند: “دخترم، این انقلاب، امانت الهی است در دست شما. اگر به این وصیتنامه عمل شود، هیچ انحرافی پیش نخواهد آمد و هیچ مشکلی حل ناشدنی نخواهد بود.’ به یاد بیاورید که چگونه در طول عمرم، همواره بر این اصول تأکید داشتم. از مبارزه با شاه و استکبار جهانی گرفته تا مقابله با فساد و اشرافیگری. داستانهای مقاومت من در برابر شاه، ایستادگی در برابر آمریکا، و تاکیدات مکررم بر سادهزیستی و پرهیز از دنیاطلبی برای مسئولان، گواه این مدعاست. من همواره در کنار مردم بودم و صدای آنها را میشنیدم. این وصیتنامه، میراث من برای شماست تا راه را گم نکنید و در مقابل انحرافات بایستید. امید به آینده، بزرگترین سرمایه شماست و این امید را هیچ کس نمیتواند از شما بگیرد، مگر خودتان.”برالی از آزادی است که نسل Z گاه به آن تمایل دارد. آقای خمینی آزادی را در چارچوب “اسلام ناب محمدی” میدیدند؛ اسلامی پویا، عدالتخواه و ضد استکبار که میتواند آزادیهای مشروع را تضمین کند.
پایان رؤیا، آغاز بصیرت و تولد امیدی نو
نورِ فضای رؤیا، حالا نه ناگهانی، که به آرامی و با لطافت شروع به افزایش کرد. گویی خورشیدِ بامدادی از پشت کوههای دوردست، پرده از شب میزدود. سیمای آرام آقای خمینی، در هالهای از نوری طلایی، کمکم شفافتر و سپس به آرامی محو شد. آوا، چشمانش را گشود. نه صدای بوق ماشینها بود، نه هیاهوی شهر، و نه نور آبی صفحه گوشی. اتاقش در سکوتی عمیق فرو رفته بود؛ اما درون او، دیگر غوغایی از سردرگمی نبود، بلکه آرامشی عجیب جای گرفته بود.
او حالا با نگاهی دیگر به دیوار روبرویش خیره شد. وصیتنامه آقای خمینی، دیگر فقط یک متن تاریخی که در کتابها خوانده بود، نبود. نه صرفاً یک سند که باید در امتحانات به بندهایش اشاره میکرد. آن خواب، پرده از حقیقتی بزرگ برایش برداشته بود: وصیتنامه، قلبی تپنده در سینه تاریخ انقلاب بود که هر ضربانش، پیامی برای امروز داشت.
آوا حالا میدانست که اعتراض به حق، نه به معنای نفی ریشهها و پشت کردن به آرمانها، بلکه به معنای بازگشت به اصول و آرمانهای اصیل آن است؛ همان اصولی که در وصیتنامه آقای خمینی با کلماتی روشن و بیپرده بیان شده بود. او فهمید که وقتی از عدالت، آزادی، یا مردمسالاری صحبت میشود، باید به آن روح اصلی وصیتنامه رجوع کرد؛ روحی که در پی رهایی از هرگونه ظلم، چه خارجی و چه داخلی، و احیای کرامت انسانی بود.
با هر نفس، امید بیشتری در وجودش جوانه میزد. راه را تا حدودی یافته بود: راهی که از دل تاریخ میآمد، اما برای امروز و فردای او راهگشا بود. دیگر احساس نمیکرد که تنهاست در برابر مشکلات پیچیده جامعهاش. حس میکرد صدایی از گذشته، همراه و راهنمایش است. او فهمید که وصیتنامه، یک سند ثابت و ایستا نیست که در قفسه کتابها خاک بخورد، بلکه یک سند پویا و جاری است که هر روز میتواند برای حل مشکلات جامعه، مورد رجوع قرار گیرد و خود، فریادی برای اصلاح و اعتراض به کژیها، ناکارآمدیها و انحرافات باشد.
آقای خمینی، مال سال ۵۷ نبود. او صدای اعتراض به ناکارآمدیها و فسادها بود، حتی اگر این اعتراض از زبان خود او در سالهای اولیه انقلاب و در سخنرانیهای کوبندهاش علیه مسئولان وقت باشد. آوا به یاد سخنرانی آقای خمینی افتاد که چگونه با صراحت از وضع ادارات و وزارتخانهها گلایه کرده بود، از ملت عذر خواسته بود و از مسئولان خواسته بود که به اسرع وقت اصلاح کنند، و اگر نه، خودشان اصلاح خواهند کرد. این تصویر، تصویر یک رهبر آرمانی نبود که در برجی عاجنشسته باشد؛ این تصویر یک منتقد جدی و یک مصلح دلسوز بود.
وصیتنامه، آینهای بود که حالا آوا میتوانست به درستی در آن بنگرد. این آینه به او نشان میداد که آقای خمینی، نه تنها همراه و تأییدکننده هرگونه مشکل و ایراد در نظام نبود، بلکه منتقد و کوبنده آنها بود و راه اصلاح را نیز خود ترسیم کرده بود. این فهم، بار سنگینی را از دوش آوا برداشت؛ دیگر مجبور نبود بین آرمانهای انقلاب و واقعیتهای موجود، یکی را انتخاب کند. حالا میدانست که راه اعتراض برای اصلاح، خود ریشه در همان آرمانها دارد.
با قلبی سبکتر و ذهنی روشنتر، آوا از جا برخاست. هوای صبحگاهی، اتاقش را پر کرده بود. او حالا تنها یک دختر جوان از نسل Z نبود؛ او حالا آوایی بود که با بصیرتی تازه، به آینده مینگریست و میدانست که میراث پدران، اگرچه پر از فراز و نشیب، اما میتواند با نگاهی درست، چراغ راه فرزندان باشد. این پایان رؤیا بود، اما آغاز یک مسیر پرمعنا برای او.
دیدگاهها